دستهایم
را بالا می آورم و کفش را نگاه می کنم.چیزی جز خون نمی بینم.
آری! دستهای من به
خون انسانهای بی گناه آلوده شده است.
حتی نمی دانم که این خون کیست، شاید خون خودم
است؛، نمی دانم.
فقط این را خوب می دانم که این خون یک زمانی در بدن یک فرد جریان
داشته و اینکه مقصر ریخته شدن این خون من نیستم!
من تنها
با یک حرکت سریع دست از حرکت اون پشه لعنتی جلوگیری کردم و کشتمش.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر